بحران ملت سازي در عراق و آغاز جنگ هشت ساله

مشخصات كتاب

عنوان:بحران ملت سازي در عراق و آغاز جنگ هشت ساله

نوع مقاله: عمومي

نويسنده:كاميل كريميان

ناشر:پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس

موضوع:جنگ هشت ساله

مقدمه

در مورد علل و عوامل آغاز جنگ ايران و عراق مقالات زيادي نوشته شده است كه نگارندگان هر يك از آنها، از زاويه متفاوتي بدين موضوع پرداخته اند. در اين ميان، بررسي و توجه به نقش ساختار قومي در عراق و ميزان تأثير آن بر جنگ ميان دو كشور از ديدگاه جامعه شناختي و ساختار اجتماعي مبحثي است كه كمتر به آن توجه شده است. در واقع، توجه و دقت در علل رفتارهاي يك بازيگر، به ويژه رفتار خشونت آميزي چون جنگ، از روزنه روابط ميان دولتها، نگرش دولت - محور و نيز مظاهر قدرت در سطوح منطقه اي، بين المللي و حتي داخلي امري است كه با وجود بيان بخشهايي از واقعيت، ما را از درك عوامل ژرف تري كه معمولا تحت شرايطي، برخي از كشورها را به اتخاذ سياست خارجي تهاجمي وادار مي كند، باز مي دارد. براي ايجاد صلح و همكاري نمي توان تنها به سطح روابط دولتها بدون در نظر گرفتن مسائل بنيادين فرهنگي، اجتماعي و سياسي جوامع درگير توجه كرد. در اين راستا، به نظر مي رسد، نگرشي جامعه شناختي بر ساختار اجتماعي با كاوش و جست و جوي رفتار يك دولت در سطح آن جامعه تبين عميق تري براي آن اقدام به دست خواهد داد.

كشور عراق پس از زوال امپراتوري عثماني، چه در دوران قيومت و چه در دوران استقلال، همواره با بحرانهاي داخلي ناشي از فقدان اجماع عمومي در مورد هويت ملي و مشروعيت حكومت مركزي درگير بوده و روند ايجاد دولت ملي يكي

از نگرانيهاي اساسي حكومتهاي روي كار آمده در بغداد بوده است. از اين رو، براي فهم رفتارهاي خارجي اين كشور نمي توان ماهيت بي ثباتي نهاد دولت و وجود بحرانهاي داخلي را ناديده گرفت؛ بنابراين، نوشته حاضر درصدد است ضمن بررسي و توجه به معضلات ناشي از ساختار قومي - مذهبي و بحران هويتي در اين كشور، از آغاز تشكيل دولت عراق و بحرانهاي مستمر داخلي ناشي از حاكميت اقليت سني بر اكثريت شيعه و كرد و بررسي تأثير اين موضوع بر اقدامات و رفتارهاي دولت عراق، به ويژه آغاز جنگ هشت ساله، به اين پرسش نيز پاسخ دهد، چرا كه با وجود بحران مشروعيت در اين كشور و نيز حضور اكثريت 60 درصدي تشيع، در طول جنگ ايران و عراق، شيعيان عراق، نه تنها با تهاجم به ايران، به عنوان بزرگترين كشور شيعي، مخالف نكردند، بلكه با جديت در كنار سربازان عراقي عليه نيروهاي ايراني جنگيدند. به عبارت بهتر، برخلاف تصور اوليه ايران مبني بر جلب حمايت اكثريت شيعيان عراق در جنگ، نه تنها از ايران عليه حكومت بعث حمايت نكردند، بلكه به دفاع از آن نيز پرداختند. در اين راستا، تحقيق حاضر مباحثي از جمله بررسي علل تهاجم عراق به ايران، البته، براساس نقش ساختار قومي، مذهبي آن كشور، به عنوان مدخلي بر شناخت اقليتها در عراق و نيز نقش شيعيان در جنگ ايران و عراق مطرح خواهد كرد.

[ صفحه 42]

پيش از پرداختن به بحث نقش و جايگاه شيعيان در جنگ ايران و عراق با اشاره ي كوتاهي اقليتهاي موجود در عراق، نقش كردها و ساير اقليت هاي ديگر در جنگ

را يادآور مي شويم.

نقش بحرانهاي داخلي در سياست خارجي كشورها

ناهمخواني ميان ادعاهاي مليت گرايي و واقعيتهاي سياسي در بسياري از كشورهاي جديد يكي از معضلات رايج در قرن حاضر است كه پيامدهاي آن به صورت بي ثباتي سياسي، كودتاهاي نظامي، جنگهاي چريكي متعدد و براندازي از خارج جلوه گر شده است. براساس ديدگاههاي سياسي در درون هر كشور، ملت به عنوان يك ايده آل متحد كننده پديدار مي شود، اما شكل گيري ملتهاي جديد ظهور انواع جديدي از تنشهاي بين المللي را موجب شده است. در واقع، انتقال از دوره استعمار به استقلال، تنها خشونت داخلي در درون يك امپراتوري فرو پاشيده را به خشونت سازمان يافته در دولتهاي جديد منتقل كرده است [1] يكي از مهم ترين معضلات چنين جوامعي آن است كه چگونه علائق و منافع محلي پراكنده را در چهارچوب ارزشها و احساسات كلي گراي جديدي كه لازمه تأسيس ملت است، همسو، هماهنگ و سازماندهي كنند. انتقال از تشكلهاي محلي به نهادهاي ملي مستلزم دست كشيدن از شماري از

ارزشها و علائق همبستگي آور محلي و پيوستن به ارزشها و هنجارهايي است كه حداقل، همبستگي لازم را براي ايجاد يك جامعه بزرگ ملي فراهم مي آورند؛ [2] بنابراين، مقوله هويت نخستين گام در راستاي توسعه سياسي به شمار مي آيد؛ زيرا، هويت با فرآيند ملت سازي و ايجاد دولت ملي ارتباط پيدا مي كند، و دولت ملي واحد سياسي مقبول عصر حاضر است. ملت سازي وظيفه اصلي و اوليه دولتهايي

[ صفحه 43]

است كه مي خواهند به توسعه دست يابند و يك كشور واحد و يكپارچه را پديد آورند. در راستاي دستيابي بدين هدف، توسعه نخست بايد از مردم ساكن در يك سرزمين ملتي

بسازد كه مشتركاتي با يكديگر داشته باشند. در غير اين صورت، فقدان هويت ملي، احساس تعلقات پراكنده، احساس تعلق به نهادها و سمبلهاي متعدد و جز آن از موانع اصلي صورت بندي يك واحد سياسي به شمار خواهند رفت، اما واقعيت آن است كه تمام كشورها نمي توانند بحران هويت را به راحتي پشت سر بگذارند، ضمن آنكه بايد توجه داشت كه برخي از كشورها اساسا، يك ملت و جامعه واحد را به معناي خاص آن تشكيل نمي دهند، چرا كه وفاداريهاي قومي و نيز فرهنگ و هويت گروه عمده ايي از مردم با ديگران كاملا متفاوت و جمع كردن آنها در واحدي به نام ملت بر مبناي هويت و مليت قومي بسيار مشكل است، مگر آنكه بنياد واحد ملي مورد نظر، براساس هويت مدني گذاشته شود. [3] .

از طرفي،اگر گذار از مرحله وفاداريهاي قومي و قبيله اي و فرهنگ سنتي به مرحله جديدتر، تنها حل شدن در گروه قومي ديگري باشد كه همچنان به قوميت، قبيله و سنتهاي نژادي خود افتخار مي كند، نه راه حل بحران هويت و مليت، بلكه پاك كردن صورت مسئله و افتادن در دام بحرانهاي بزرگ تر خواهد بود. آنچنان كه لوسيون پاي نيز به درستي بر اين مطلب تأكيد كرده است كه اگر موضوعات عمده اي، مانند مشروعيت، مشاركت و توزيع در مرحله جديد حل نشده باشد. حل بحران هويت يا گذار از آن به هر ترتيبي، به تنهايي دردي را درمان نخواهد كرد.

با توجه به اين توضيح مختصر در مورد مباحث پيچيده بحرانهاي توسعه سياسي، مطلب اساسي براي ما آن است كه بحرانهاي مورد بحث چگونه بر روابط ميان ملتها تأثير مي گذارند

و تا چه حد مي توان براي تبيين مناقشات منطقه اي و بين المللي و توضيح برخي از رفتارهاي خارجي دولتها همانند جنگ و ديگر رفتارهاي خشن به آنها متوسل شد يا آنها را جدي گرفت. يكي از قواعد مهم در تجزيه و تحليل سياست خارجي كشورها اين است كه سياست خارجي ادامه و گسترش سياست داخلي است. در كشورهاي جهان سوم، مسئله توسعه و بحرانهاي ناشي از فقدان آن جايگاه عمده اي در سياست دارد. به طور كلي، حل بحرانهاي توسعه، ملت سازي و ايجاد هويت ملي مشخص، موضوعي نيست كه به سادگي و در هر شرايطي امكان پذير باشد، بلكه هر اجتماعي به طور طبيعي بايد عوامل چسبنده و همگرا را در خود داشته باشد تا شايسته اطلاق نام ملت به مفهوم واقعي آن شود. در غير اين صورت، تنها زور و نيروي نظامي خشن مي تواند از گسيختگي آن جامعه جلوگيري كند و در جايي كه نيرو و زور از چنين نقش و اهميتي برخوردار باشد، طبعا مجاري كلامي و مكانيزمهاي نهادي مسالمت آميز حل مسائل اجتماعي كم كم ضعيف و حداقل شرايط و مباني لازم براي ايجاد ملت فراهم نخواهد شد. طبق اين مفروضات، اين گونه دولتها به ناچار بايد در پي مبنايي براي مشروعيت خود (در كنار نيروي نظامي قدرتمند.) باشند تا هضم زور در جامعه از حداقل امكان برخوردار باشد، يعني مشروعيتي كه نه از مباني و اصول، مانند انتخاب مردم يا ساير مبادي آن، بلكه از نيابت دفاع از ملت در برابر دشمن خارجي - كه حتي اگر وجود نداشته باشد، بايد آن را آفريد - به دست مي آيد. براساس آنچه گفته شد و مطابق

با ديدگاههاي ارائه شده از سوي نظريه پردازان سياسي و روابط بين الملل، در برخي از مواقع، بي ثباتي داخلي موجب مي شود تا دولتها و حكومتها

به اقدامات خصمانه و تصميم هاي تهاجمي در سياست خارجي خود متوسل شوند. بر اين مبنا، ارتباط ارگانيكي ميان ماهيت سياست خارجي و سياست داخلي وجود دارد؛ موضوعي كه به نظر مي رسد عملكرد برخي از دولتها به خوبي آن را به اثبات رسانده است، يعني تلاش براي ايجاد مشروعيتي كه طبق خواست مردم نيست. در اين راستا، مروري بر پيدايي دولت در عراق در اوايل قرن بيستم و تحولات آن در قرن حاضر، ما را در پي بردن به اين واقعيت بيشتر ياري مي رساند.

بحران قومي و هويتي در عراق و تأثير آن بر توسل به خشونت در سياست خارجي

عراق كشوري با قوميتهاي مختلف است كه در دهه هاي اخير، رنگ آرامش و ثبات را به خود نديده است و مروري

[ صفحه 44]

بر تحولات اين كشور طي چند دهه اخير، نشان مي دهد كه عدم آرامش و ثبات داخلي در آن بر رفتارهاي خارجي اين كشور تأثيرات مستقيمي داشته است.

در مطالعه تحولات عراق مي توان دو دوره را مشاهده كرد. دوره نخست فروپاشي امپراتوري عثماني و استقرار حكومت پادشاهي؛ و دوره دوم دوران حكومت جمهوري است كه با كودتاي عبدالكريم قاسم آغاز مي شود.

به دنبال زوال امپراتوري عثماني، حكومت جديد در عراق تحت قيمومت انگلستان قرار گرفت و اين كشور با قيمومت بر دو ايالت بصره و بغداد طي يك انتخابات صوري ملك فيصل را به عنوان پادشاه اين كشور انتخاب كرد. در اين دوران، وجود اقوام و قبايل متعدد در عراق از جمله مشكلات عمده ملك فيصل بود كه

وحدت و ايجاد هماهنگي ميان آنها دولت وي را با چالشهاي روبه رو كرده بود، چرا كه اختلافات ميان گروهها به خصومتهايي عليه حكومت منجر شده بود. در واقع، تاريخ سياسي عراق تا سال 1970 با اختلافات قومي و قبيله اي عجين شده است؛ موضوعي كه با حاكميت اقليتي بر اكثريت منزوي شده تشديد و مانع از شكل گيري يك دولت ملي و هويت سياسي منسجم شده بود [7] .

سياست داخلي حكومت عراق با خصوصيات ويژه اي، چون استفاده از نيروي انتظامي به منزله مكانيسمي براي كشورداري،محروم كردن گروهها و قبايل متعدد از مشاركت سياسي، تعميم خواست و اراده دولت بر آراي عمومي مردم و استفاده از قوه قهريه براي حل منازعات قومي و مذهبي به تدريج، در سياست خارجي نيز رسوخ كرده بود. در دوران حاكميت پادشاهي در عراق به دليل حمايت قدرتهاي بزرگ، مانند امريكا و انگلستان از اين كشور سياست خارجي خود را در راستاي تأمين منافع آنها ترسيم مي كرد، اما با روي كار آمدن عبدالكريم قاسم، اختلافات و تعارضات داخلي به خشونت گراييد و گروهها و اقليتهاي مختلف در اين كشور با بدبيني نسبت به يكديگر و دولت مركزي، مبناي حفظ وحدت ملي و مليت را با چالشي جدي روبه رو كردند. [8] .

در دوران حاكميت بعثيها نيز، وضعيت وخيم تر شد، چرا كه آنها به رغم حفظ و كنترل قدرت، در ايجاد ثبات و شكل دادن سيستم منظم و قانونمندي و دخيل كردن انديشه هاي مدني و غيرنظامي در فرآيند تصميم گيري داخلي ناتوان بودند؛ موضوعي كه بيش از پيش، بر نارضايتي گروهها و اقوام موجود در عراق افزود.

حكومت بعث با واكنشهاي

خشونت بار در برابر منازعات داخلي و نيز برخوردهاي تنش زا در روابط خارجي خود، بر بحرانهاي داخلي و خارجي كشور افزود. آنها پس از كسب قدرت مصمم بودند كه افزون بر حفظ موقعيت خود، به طرح و گسترش چهارچوبهاي فكري و ايدئولوژيك پان عربيسم در دنياي عرب بپردازند؛ بنابراين، به دنبال ايجاد سيستمي بودند كه به صورت مركزي، آن را كنترل كنند؛ اقدامي كه تمركز برنامه ملي حول محور ايدئولوژي بعث را فراهم و دوره اي را در عراق به وجود آورد كه برخي از ويژگيهاي سياست خارجي در آن قابل تفكيك است. منازعات ارضي عراق با همسايگان، علاقه به داشتن نقش محوري و عمده در جهان عرب و تمايلات استراتژيك براي حضور در خليج فارس [6] از مهم ترين مسائل سياست خارجي دوره پيش از بعثيها بودند كه در دوران حاكميت آنها، به شدت مورد توجه قرار گرفتند و پيگيري شدند.

با تصور شرايط و اوضاع عراق در سالهاي 1980 - 1979 و بررسي وضعيت حزب بعث در اين كشور، بهتر مي توان به علل عمده اقدام صدام در حمله به ايران پي برد. سقوط رژيم شاه و پيروزي انقلاب مشكلات عمده اي را براي حزب بعث پديد آورد. در واقع، بعد مذهبي انقلاب اسلامي، فرصتي را براي شيعيان عراق، كه اكثريت طبقه محروم آن كشور را تشكيل مي دادند، فراهم آورد تا سلطه بعثيها را بر عموم جامعه به چالش بكشند. به رغم آنكه

[ صفحه 45]

نارضايتي گروههاي شيعي در عراق از عوامل اصلي نگراني رژيم در سالهاي 1980 - 1979 بود، اما اين مسئله به منزله يك معضل اساسي پس از پيروزي

انقلاب مطرح شد. واكنش خشن دولت به اعتراضات احزاب مخالف، مانند حزب الدعوه، از جمله دستگيري تمام اعضاي آن و اخراج كردهاي شيعه مذهب، هجوم مأموران به شهرهاي نجف و كربلا و ديگر شهرهاي شيعه نشين و به شهادت رساندن برخي رهبران مذهبي جملگي از ترس حكام بغداد از طرح خواسته هاي شيعيان و ديگر مردم عراق نشئت مي گرفت.

در ژانويه سال 1979 رؤساي جمهوري عراق و سوريه با هم ملاقات كردند و در مورد اتحاد حزبي و كشوري به توافق رسيدند. ژان پي يردرينيك، نويسنده كتاب خاورميانه در قرن بيستم، در اين مورد عقيده دارد: و «شايد تصميم بغداد از وقايع ايران ناشي بود؛ زيرا، براي عراق كه شيعيان نيمي از جمعيت آن را تشكيل مي دهند و از قدرت سياست محروم اند، انقلاب ايران نگران كننده بود». [7] به هر حال، در آغاز بغداد با نسبت دادن تمام حوادث به تهران جنگ تبليغاتي و نيز رشته عمليات خرابكارانه اي را عليه ايران به راه انداخت. در واقع، شرايط پس از انقلاب نيز اين شهامت را به صدام داد تا فرصت را مغتنم شمرد و براي فرار از مشكلات سياسي داخلي عراق، حمله گسترده اي را عليه ايران تدارك ببيند؛ اقدامي كه با استقبال قدرتهاي خارجي نيز روبه رو شد. در واقع، حمله به ايران و آغاز جنگ هشت ساله پاسخي انحرافي از سوي دولت عراق و شخص صدام براي نياز به كسب هويت ملي عراق بود. [8] بعثيها بقاي رژيم و عدم وفاق عام و اجماع ملي را با مانورهاي سياسي و نيروهاي نظامي پيوند دادند و از اين طريق، سياست خارجي ماجراجويانه اي را در منطقه، به ويژه در برابر

جمهوري اسلامي ايران در پيش گرفتند. رهبري حزب بعث در راستاي نجات بنيان داخلي و حفظ آن با يك مشروعيت جايگزين، كه از صندوق آرا به دست نمي آمد، به بزرگ نمايي تهديدات خارجي و اتخاذ سياست خارجي تهاجمي مبادرت كرد؛ سياستي كه نتيجه آن چيزي جز بي ثباتي و بحران در منطقه نبود.

از همه آنچه گفته شد مي توان نتيجه گرفت كه تلاش بي وقفه دولتمردان بغداد براي حل خشونت بار مسائل برخاسته از عدم توسعه سياسي و ايجاد يك ملت واحد، آن هم با استفاده از هر وسيله ممكن و به كارگيري خشونت در حد اعلاي آن در گرايش دولتمردان اين كشور به سمت ايجاد آشوب بحرانهاي مداوم و سياستهاي شخصي مؤثر بوده و اين موضوع ضمن ستم بر مردم عراق، پيامدهاي سوئي را براي كل منطقه از جمله ايران داشته است.

در حقيقت اگر قرار است عراق به عنوان ملتي به مفهوم واقعي آن در جامعه بين الملل مطرح شود، بايد شيوه هاي ديگري، كه به مشاركت اكثريت ناديده گرفته شده مردم و تأكيد بر اشتراكات ديگري به جاي عنصر قومي - عربي (و ايجاد هويتي مدني) نيازمند است، آزمايش شود؛ موضوعي كه طبعا مستلزم تلطيف و تعديل مفاهيم حاكميت و مليت است تا مردم عراق و منطقه به پرداخت هزينه هاي جبران ناپذير آن وادار نشوند.

اقليتهاي قومي و نژادي و مذهبي در عراق

به رغم اينكه آمارهاي منتشر شده از سوي برخي از دولتها در زمينه درصد جمعيتي اقوام و اقليتهاي تابعه خود كه به نحوي با دولت مركزي مشكلات اجتماعي و سياسي دارند، تا حدي رنگ و بوي سياسي به خود گرفته است، براساس آمارهاي رسمي و غير رسمي، جمعيت

عراق در سال 1995 چيزي بالغ بر پانزده تا شانزده ميليون نفر بوده كه از اين تعداد، 97 درصد مسلمان و 3 درصد مسيحي، يهودي و آشوري هستند مجله Middle east تركيب قومي، مذهبي عراق را طبق جديدترين آمار خود اين گونه بيان مي كند كه درصد آنها با دوره جنگ ايران و عراق تفاوت چنداني ندارد.

جمعيت عرب در عراق به دو دسته شيعه و سني تقسيم مي شوند كه شيعيان اين كشور حدود 60 تا 65 درصد را شامل مي شوند و همواره، براي دولت مركزي مشكل ساز بوده اند. مسيحيان نيز چيزي در حدود 3 درصد جمعيت كشور را تشكيل مي دهند كه گروههاي كوچك تر مسيحي

[ صفحه 46]

چون ارتدوكسها، كاتوليكهاي سوري، ارمني، ارتدوكسهاي يوناني و آسوريها را شامل مي شوند. در اين نوشته، به دليل اهميت شيعيان در عراق از پرداختن به تاريخچه سياسي ساير اقليتها پرهيز مي شود و از آنجا كه، به نقش و جايگاه كردها در جنگ ايران و عراق نيز در مقاله جداگانه اي پرداخته شده است، [9] تنها به مرور گذرايي بر تاريخچه سياسي و مشكلات اقليت كرد و با دولت مركزي در چند دهه گذشته بسنده مي كنيم و در ادامه، به نقش و جايگاه شيعيان در جنگ ايران و عراق مي پردازيم.

كردها

كردستان عراق در جغرافياي مناطق كردنشين خاورميانه موقعيتي مركزي و جنوبي دارد. اين بخش حلقه پيوند بين كردستان تركيه، كردستان ايران و نواحي كردنشين سوريه است. جمعيت مناطق كردنشين عراق، كه در سال 1965 از سوي مقامات رسمي بغداد اعلام شد، حدود 26 درصد كل جمعيت عراق است. طبق اين سرشماري، جمعيت كل عراق 8261000 نفر

و جمعيت مناطق كردنشين حدود 2147860 نفر برآورده شد. در واقع، طبق جديدترين برآورد رسمي، كردهاي عراق بيش از 28 درصد كل جمعيت و در حدود 17 درصد مساحت اين كشور را در اختيار دارند. [10] بزرگ ترين شهر اين منطقه كركوك است كه يكي از مهم ترين مراكز نفتي عراق محسوب مي شود. البته، بايد يادآور شد كه تعداد زيادي ترك نيز در اين شهر زندگي مي كنند كه از نظر ريشه نژادي با تركهاي تركيه هم نژادند. اردبيل و سليمانيه از شهرهاي بزرگ ديگر كردستان عراق مي باشند كه مراكز عمده قدرت سياسي دو حزب عمده در شمال عراق محسوب مي شوند.

مسئله كردها در عراق با تاريخ سياسي اين كشور همزاد است، يعني از همان آغاز شكل گيري عراق، جنگ و ستيزه ميان كردها و دولت مركزي شروع شده و همچنان نيز ادامه دارد. تاريخ سياسي اين گروه را در عراق مي توان به سه دوره 1975 - 1925  1925 - 1915؛ و 1991 - 1980 تقسيم كرد. [11] .

آنها تا پيش از كودتاي 1958 عبدالكريم قاسم و ايجاد جمهوري عراق، عملا خود مختار بودند، اما پس از اين كودتا و تلاش بغداد براي كنترل بر مناطق كردنشين، رويارويي ميان كردها و دولت مركزي جدي تر شد. در سال 1947، كردها براي سازماندهي بهتر مبارزه با دولت مركزي، به منظور كسب خود مختاري، حزب دموكرات كردستان عراق به رهبري ملامصطفي بارزاني را بنيان نهادند تا سرانجام، دولت عراق پس از مدتها جنگ و درگيري با كردها نوعي خود مختاري را به آنها اعطا كرد كه البته، اين خود مختاري ديري نپاييد و به بحران ديگري تبديل شد

و با قطع حمايتهاي دولت ايران به عنوان مدافع كردهاي عراق، اين گروه به سختي شكست خورد و بارزاني نيز با نيروهاي خود به ايران پناهنده شد.

با كناره گيري حسن البكر و به دنبال آن، روي كار آمدن صدام حسين در سال 1979 و شدت يافتن فعاليتهاي امنيتي و پليسي، كردهاي اين كشور تحت فشار بيشتري قرار گرفتند و اغلب آنها يا از كشور متواري شدند يا خود را به نيروهاي دولتي تسليم كردند. از سوي ديگر، صدام نيز سياست اسكان اجباري، سركوب و ادغام را در مناطق كردنشين به اجرا در آورد و پس از مدتي، با نفوذ در ميان آنها، اختلاف شديدي را ميان دو حزب اتحاديه ميهني و حزب دموكرات شعله ور كرد كه تبعات آن هنوز نيز پابرجاست.

ضعف بنيه مالي و دفاعي كردها، خيانت كشورهاي خارجي، اختلاف ميان كردها و بر سر چگونگي ادامه مبارزه، ضعف شديد اقتصادي خانواده ها و خرابيهاي زياد ناشي از جنگ از جمله عواملي بودند كه سيطره صدام را بر مناطق كردنشين كامل تر كردند، به طوري كه طي سالهاي دهه 1980، وي آرامش كاذبي را در منطقه شمال عراق پديد آورده بود، با اين حال، كردها همواره بر احقاق حقوق خود اصرار داشتند و از كوچك ترين فرصت، براي تأمين آن بهره مي بردند.

در طول جنگ ايران و عراق نيز، صدام توانست با

[ صفحه 47]

استفاده از ترفندهاي مختلف تا حدي موافقت برخي از آنها را جلب كند. [12] .

در مجموع، بايد گفت كه شرايط حاكم بر جامعه عراق در طول حاكميت صدام به دليل وجود ميليتاريسم بعثي

و سركوب شديد حركتهاي قومي و مذهبي در داخل، مجال مخالفت چنداني را به اقليتي ناراضي چون كردها نداد؛ موضوعي كه باعث شد تا زمان جنگ خليج فارس و ائتلاف جهاني عليه صدام، گروههاي داخلي مخالف صدام نتوانند واكنشي را از خود نشان دهند. به عبارتي، بحران داخلي موجود در جامعه عراق به نوعي همانند يك بغض ريشه دار باقي مانده بود كه بعدها، با انتفاضه مردم عراق عليه صدام آشكار شد. كردهاي عراق بر خلاف ديگر اقليتهاي اين كشور، با دولت مركزي اختلافات بسيار عميق تري داشته و در اغلب موارد، از گرايشهاي گريز از مركز برخوردار بوده اند. از طرف ديگر نيز، همواره، دولت مركزي نگاهي امنيتي به منطقه شمال داشته است. در جنگ ايران و عراق، با توجه به اختلافات ميان دولت بغداد و كردها، دو حزب دموكرات و اتحاديه ميهني بنابر اختلافات دروني و منافع حزبي خود، رويكردهاي مختلفي داشتند. توجه نيروهاي ايراني در نيمه دوم جنگ به مناطق غرب و شمال غربي و گشودن جبهه غرب، به تدريج، ارتباط با كردها و نقش آنها را در جنگ ملموس تر كرد. تا پيش از گشودن جبهه غرب، نيروهاي عراقي، به دليل حضور مبارزان كرد در منطقه شمال عراق مي كوشيدند تا از هر گونه عمليات يا اقدام نظامي در اين منطقه پرهيز كنند و صرفا به جز برخي از برخوردهاي كوچك يا استقرار گروههايي براي شناسايي يا عملياتهاي موقت، اقدام خاص ديگري انجام نمي دادند.

نيروهاي ايراني نيز به دليل حساسيت جبهه جنوب و تمركز اغلب نيروها در اين منطقه و برخي از نگرانيهاي امنيتي در جبهه غرب تا سالهاي پاياني جنگ نسبت به گشودن اين جبهه

اقدام نكردند، اما با تغيير استراتژي جنگي ايران و تشكيل قرارگاه رمضان در جبهه غربي، اهميت ارتباط با نيروهاي مخالف كردي در شمال عراق آشكار شد. كردها با داشتن انگيزه اي، چون مبارزه با رژيم صدام و وجود برخي از علقه هاي فرهنگي، زباني و تاريخي با ايرانيان تمايل بيشتري به همكاري با نيروهاي ايراني داشتند. البته، يادآوري اين نكته نيز ضروري است كه به رغم همكاري برخي از احزاب و گروههاي عراقي با نيروهاي ايراني، در مواردي نيز، اين احزاب و گروهها تحت تأثير منافع حزبي و گروهي يا علايق سياسي و ژئوپليتيكي يا به عبارتي، علقه هاي ملي در چهارچوب مرزهاي عراق به مقابله با نيروهاي ايراني مي پرداختند. [13] با وجود اين، در بيشتر موارد، كردها در عملياتهاي مختلف و پيشروي نيروهاي ايران نقش بسزايي داشتند. [14] .

شيعيان عراق و جنگ ايران و عراق

شيعيان عراق چه از نظر جمعيت و چه از نظر پيشبرد ايدئولوژي مهم ترين گروه عراق مي باشند و حدود 60 تا 65 درصد از 22 ميليون نفر جمعيت اين كشور را تشكيل مي دهند. از نظر نژادي، اكثريت آنها عرب هستند. البته، تعداد اندكي شيعه كرد، تركمن و عرب ايران الاصل نيز در ميان آنها وجود دارند.

با وجود اينكه در عراق، شيعيان در اكثرت مطلق

[ صفحه 48]

هستند. اما از زمان تشكيل دولت عراق، سنيها بر اين كشور سيطره داشته اند و اكنون نيز، نزديك به سه دهه است كه گروهي سني مذهب به رهبري صدام حسين حكومت را در عراق در دست گرفته اند. حاكمان بعثي در سركوب شديد و انسداد سياسي و فرهنگي عليه شيعيان باعث شد تا به تدريج، از اواخر

دهه 70، به صورت گروهي عراق را به قصد اسكان در كشورهاي ايران، سوريه، بريتانيا و كشورهاي اروپايي ترك كنند. بايد يادآور شد كه در حال حاضر، شيعيان عراق به منزله يكي از گروههاي اپوزيسيون در بحران كنوني اين كشور مطرح هستند كه پرداختن به اين مطلب خارج از موضوع نوشته حاضر است. در اينجا، براي درك بهتر جايگاه و نقش شيعيان در عراق و چگونگي ايفاي نقش آنها در جنگ ايران و عراق، به جايگاه آنها در ساختار سياسي عراق مي پردازيم و در ادامه، علل عدم حمايت اكثريت شيعه در جنگ ايران و عراق از نيروهاي ايراني را مورد بررسي قرار مي دهيم.

پس از اشغال عراق از سوي انگلستان، نخست، شيعيان به اميد رهايي از ظلم و ستم اهل تسنن تركيه از اين قضيه استقبال كردند، اما پس از مدتي، در سال 1989، تحت رهبري محمدتقي شيرازي و ابوالحسن اصفهاني به مبارزه عليه انگليسيها پرداختند؛ اقدامي كه سرانجام، به اخراج علماي سياسي از عراق منجر شد. روحانيون شيعه با فتواهاي متعدد خود مي كوشيدند تا مسلمانان را از انتخاب يك حاكم غير مسلمان براي حكومت بر عراق بازدارند؛ موضوعي كه محدوديتهاي زيادي را براي مبارزات سياسي شيعيان پديد آورد و حتي وقفه اي را در فعاليتهاي سياسي آنان ايجاد كرد. [15] .

مخالفت شيعيان، گرايشي درون سيستمي داشت و آنان صرفا، داوطلب مشاركت در تعيين سرنوشت خود در داخل نظام سياسي عراق بودند، امام به رغم اين موضوع، دولت عراق همواره از دسترسي آنان به قدرت جلوگيري مي كرد.

در واقع، دو عامل را مي توان در اين امر دخيل دانست:

1(نقش كادر اداري

تربيت شده در عثماني؛ و

2(حكم جهاد علماي شيعه بر ضد انگليسها در سال 1915.

با آغاز و شكل گيري نظام سياسي جديد و ساختار نوين حكومت در عراق شيعيان كوشيدند با حضور در امور آموزشي حقي را در نظام سياسي عراق براي خود در نظر گيرند، اما به دليل اينكه برخي از مراجع شيعه استخدام در ادارات دولتي و پذيرفتن مناصب سياسي را مكروه اعلام كرده بودند، حضور شيعيان در ادارات دولتي ضعيف بود. [16] البته، عوامل مختلفي در عدم مقاومت اوليه شيعيان در مقابل ساختار سياسي جديد عراق دخالت داشتند كه مهم ترين آنها عبارت بودند از:

1(كاهش تهديد اكثريت سني، از نظر استقلال عراق از عثماني؛

2(سياست مداراي شيعيان از نظر خطر تجديد حمله وهابيون؛ و

3(تعارض و دشمني مشترك خاندان هاشمي و شيعيان با سعوديهاي وهابي.

مخالفت شيعيان از زمان قيام 1920 تا قيام 1935، با وجود ناكامي هاي متعدد، بيهوده و بي نتيجه نبود. حكومتهاي مختلف بعدي به نسبتهاي متفاوت به خواسته ها و فشارهاي شيعيان براي برخورداري از قدرت سياسي تن دادند و بدين ترتيب، شمار شيعيان در حكومت، مجلس سنا و دستگاه اداري، اندك اندك رو به فزوني نهاد. علت اصلي آن را افزون بر رفع پاره اي از محدوديتهاي سياسي از جانب دولت، مي توان ظهور نخبگان و دانش آموختگان شيعي مذهب دانست. البته،بعدها، با تشكيل حزب الدعوه موقعيت و جايگاه سياسي شيعيان مستحكم تر نيز شد. [17] .

در دوران نخست وزيري عبدالسلام؛ و برادرش، عبدالرحمان عارف، عبدالكريم قاسم، حسن البكر فضاي حاكم بر عراق به گونه اي بود كه گروههاي شيعي توانايي انجام فعاليتهاي سياسي گسترده و انسجام

گروههاي سياسي را نداشتند؛ موضوعي كه در دوران به قدرت رسيدن حزب بعث به رهبري صدام حسين، به اوج خود رسيد. در اوايل دهه 70، رژيم، عراق دست كم، 41 روحاني از جمله محمدباقر صدر و خواهرش بنت الهدي را از سر راه برداشت.

زماني كه انقلاب اسلامي ايران به پيروزي رسيد، رژيم صدام محدوديتهاي زيادي را براي گروههاي شيعي در عراق به وجود آورد، به طوري كه عضويت در حزب الدعوه به منزله يك جرم بزرگ تلقي مي شد. افزون بر آن، رژيم صدام رعب و وحشت مضاعفي را در ميان شيعيان گسترش داد و بسياري از افراد سرشناس را بازداشت يا تبعيد كرد. به

[ صفحه 49]

عبارت بهتر، پس از انقلاب ايران، فضاي موجود در عراق بسيار متزلزل و ناامن بود و در نهايت نيز، انزجار عموم شيعيان را از اقليت سني حاكم بر عراق برانگيخت.

پيروزي انقلاب اسلامي خوش بينيهاي را در ميان جنبش اسلامي، به ويژه احزاب و گروههاي شيعي به دنبال داشت؛ موضوعي كه افزايش تنش ميان حزب الدعوه و حكومت مركزي عراق را موجب شد. با آغاز جنگ ايران و عراق، عوامل اساسي و متعددي دست به دست هم دادند تا موضعگيري حزب الدعوه را نسبت به جنگ دو كشور مشخص كنند كه از عمده ترين آنها مي توان به سياستهاي اتخاذ شده و از جانب دولت مركزي عراق در قبال شيعيان؛ شامل سركوب، قلع و قمع، بازداشت و اعدامهاي پياپي سران، اعضا و طرفداران حزب مزبور؛ و تصميم نهايي رژيم صدام مبني بر ريشه كن كردن جريان هاي شيعي از جمله حزب الدعوه اسلامي [18] اشاره كرد.

طي جنگ ايران و عراق، حزب الدعوه دوشادوش نيروهاي ايراني با عراقيها به مبارزه پرداخت و حتي در اين زمينه، اختلافاتي نيز با ديگر گروههاي شيعي عراق پيدا كرد.

درباره موضع و ديدگاه شيعيان در طي جنگ ايران و عراق اين پرسش مطرح است كه چرا به رغم ديدگاه و نگرش ايران و نيروهاي اين كشور نسبت به همكاري گروههاي شيعي عراقي در جنگ عليه عراق، اكثريت شيعيان اين اقدام را تأييد نكردند و حتي در مقابل نيروهاي ايراني به جنگ پرداختند. به عبارت بهتر، ايران در نخستين روزهاي جنگ، بر اين باور بود كه احتمالا، از جانب اكثريت جامعه شيعي عراق حمايت خواهد شد، اما به جز گروه اندكي از شيعيان، نه تنها حمايت چنداني از نيروهاي ايران به عمل نيامد، بلكه با آنها مقابله نيز شد.

با آغاز جنگ، شيعيان عراق با گزينه هاي دشواري روبه رو بودند. از يكسو مسائل مذهبي و ايدئولوژيك و از طرف ديگر، عرق ملي و ناسيوناليسم عربي تعارضي را در ميان گروههاي مختلف شيعي پديد آورده بود. [19] هر چند گروههايي از شيعيان كه يا از عراق رانده شده يا گريخته و به ايران پناه آورده بودند، دولت عراق را به عنوان آغازگر جنگ محكوم كردند و حتي مانند حزب الدعوه به حمايت از نيروهاي ايراني به جبهه هاي نبرد شتافتند، اما گروههاي ديگري از شيعيان، كه در داخل عراق قرار داشتند، بيشتر ماهيت ناسيوناليستي جنگ را مورد توجه قرار دادند و از دولت متبوع خود حمايت كردند. البته، بايد يادآور شد كه با آغاز دهه 50، شيعيان عراق براساس ايدئولوژيهاي مختلف و متباين، كه در محافل

شيعي رخنه كرده بود، به چند دستگي دچار شده بودند؛ شكافهايي كه با وقوع جنگ بين ايران و عراق عميق تر و به اختلافات عمده بين طرفداران ملي گرايان مذهبي و مذهبيون منجر شد. عمده ترين دليل اين امر را مي توان پاي بندي و احساس تعلق و اعتقاد شيعيان به عنصر عربيت و ناسيوناليسم عربي دانست. در مجموع، با توجه به آنچه گفته شد از عمده ترين دلايل عدم حمايت گروههاي شيعي از نيروهاي ايراني در جنگ با عراق مي توان به چند مورد اشاره كرد:

1) شكاف ميان گروههاي شيعي (طرفداران ملي مذهبي و مذهبيون)؛

2) جو و فضاي ناامن و رعب و وحشت در جامعه عراقي (ترس و هراس در جامعه شيعي)؛

3) برتري دادن ناسيوناليسم بر عامل ايدئولوژيك؛ و

[ صفحه 50]

4( تبليغات گسترده رسانه هاي جمعي عراق و تأكيد بر عامل عربي و عراقي بودن گروههاي شيعي و برجسته كردن اختلافات با ايرانيان.

نتيجه گيري

در عراق، افزون بر كردها، اقليتهاي ديگري، مانند تركمنها، آشوريها و پيروان ساير اديان و مذاهب ديگر نيز وجود دارند كه به دليل جمعيت اندك و ميزان اثر گذاري ناچيزشان بر تحولات عراق، از اهميت چنداني برخوردار نيستند. تركمنهاي عراق، كه به شدت تحت حمايت كشور تركيه قرار دارند، با جمعيت 2 درصدي خود سهم ناچيزي در جنگ داشتند، اما در مجموع، مي توان گفت به دليل داشتن عرق ملي و احساس وطن دوستي با ساير گروههاي عراقي در اين جنگ شركت كردند. از طرفي هم، نبود اشتراكات ايدئولوژيك و ملي با ايرانيان دليل ديگري بود تا اقليتهاي، مانند تركمنها و آشوريها به عنوان نيروهاي عراقي

در مقابل نيروهاي ايراني مقاومت كنند.

در عراق دهه 80، ايدئولوژي و تعلقات ديني در مقابل برخي از خواسته هاي ملي و قومي رنگ باخت. برتري ناسيوناليسم بر وفاداريهاي ايدئولوژيك در مواردي كه كليت عناصر تشكيل دهنده ملت در خطر باشد، محسوس است و در تحولات جهاني و رخدادهاي سياسي، سابقه اي بس طولاني دارد. براي نمونه، در جنگ جهاني دوم، شوروي بر اين باور بود كه نيروهاي كمونيستي و كارگران آلماني در جنگ با هيتلر عليه نيروهاي روسي متحد خواهند شد، اما نه تنها اين امر محقق نشد، بلكه همان كارگران و كمونيستهاي آلماني در مقابل سربازان روسي مقاومت كردند. در جنگ ايران و عراق نيز، ايران قصد داشت با تأكيد بر مباني ديني و ايدئولوژيك، شيعيان عراق را به سمت اهداف و مواضع خود نزديك تر كند، اما اكثريت شيعيان با اولويت بخشيدن به مليت عراقي مسائل ايدئولوژيك را ناديده گرفتند. البته، بايد اذعان كرد كه عوامل متعدد ديگري نيز در اين امر دخيل بودند كه پيش از اين، به آنها اشاره شد.

اقليتهاي ديگري مانند كردها نيز گاهي با موضعگيريهاي متفاوت به عنوان متحد و دوست با نيروهاي ايراني همكاري مي كردند و در برخي از موارد نيز، عليه آنها وارد عمل مي شدند كه البته در اين امر نيز، عوامل مختلفي دخيل بودند، اما در مجموع، بايد گفت كه ساختار قومي عراق به رغم آنكه مانع از شكل گيري وحدت ملي و انسجام دروني بود، خود به عاملي براي آغاز جنگ با هدف ايجاد اتحاد و انسجام در درون، در اثر وجود دشمن مشترك خارجي تبديل شد و رژيم حاكم بر عراق كوشيد تا در

طول جنگ، با تأكيد بر جنبه ها و نمادهاي ملي از ميزان شكافهاي قومي عراق بكاهد و مباني دولت ملي را تقويت كند.

پاورقي

[1] David Sills(ed). "Nation and Nationbailding" International Encyclopedia of Social sience. Macmillan Press.

[2] اصغر پرتوي؛ «بحران و توسعه سياسي» فصلنامه پژوهشي دانشگاه امام صادق؛ سال اول،شماره اول 1374، ص 74.

[3] در مورد مسائل هويت ملي و مسائل قومي در كشورهاي جهان سوم ر ك به:

. Lary Dimond. Junalins and Seymon Martin (eds). Democracy in developing Countrise, Vol.1. (Boulder: lynne Reiner Publishers, 1989).

[4] محمود سريع القلم؛ «تبيين مباني سياست خارجي عراق» فصلنامه خاورميانه؛ سال دوم، شماره 1374،2، صص 380 - 93.

[5] ميلر و ميل روا؛ از تكريت تا كويت؛ ترجمه تقي زاده ميلاني؛ تهران: انتشارات كوير، 1370، ص 23.

[6] همان پيشين؛ ص 79.

[7] ژان پي يردرينيك؛ خاورميانه در قرن بيستم، ترجمه فرنگيس اردلان؛ تهران: انتشارات جاويدان، 1368، ص 442.

[8] مصاحبه با سردار محسن رضايي؛ مجله سياست دفاعي؛ شماره 16 و 15 تابستان و پاييز 75.

[9] به مقاله رابطه ايران با كردهاي عراق، در شماره اول فصلنامه نگين ايران مراجعه كنيد.

[10] www.Area Studies/Middle East (Iraq). Com.

[11] از سال 1991، كردهاي عراق به صورت نيمه خود مختار و در منطقه امن شمال اين كشور از حاكميت دولت بغداد خارج شده اند و تحت نظارت سازمان ملل، امريكا و انگلستان قرار دارند.

[12] حزب دموكرات و اتحاديه ميهني هر از چند گاهي، با نيروهاي عراقي متحد مي شدند و با دخالت نيروهاي اپوزيسيون كردستان ايران تهديدهاي امنيتي را عليه نيروهاي ايجاد مي كردند.

[13] نيروهاي ايراني اغلب از جانب كردهاي مخالف ايراني كه در عراق مستقر بودند تهديد مي شدند و گاه نيز با

اتحاد كردهاي عراق و احزاب كرد مخالف ايران اقداماتي عليه نيروهاي ايراني صورت مي گرفت.

[14] براي توجه به نقش و جايگاه كردهاي عراق در جنگ ايران و عراق در مقاله اي تحت همين عنوان كه در شماره پيشين فصلنامه چاپ شده است، مراجعه شود.

[15] Graham E.Fuller and Rend Rahim Frank. The Arab Shii, The forgotten muslims, Macmillan Press, 1999, PP 94, 96.

[16] Ibid P. 99.

[17] سيد حسين سيف زاده؛ عراق، ساختارها و فرآيند گرايشات سياسي؛ تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي؛ 1379، ص 82.

[18] يدا... احمدي ملايري (مترجم) حزب الدعوه اسلامي؛ تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات انديشه سازان نور، 1381.

[19] Graham E. Fuller. Op.Cit.P 101.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109